جشن پایان دوره تحصیلی بچه های 86

دانشکده مدیریت و حسابداری بهشتی

جشن پایان دوره تحصیلی بچه های 86

دانشکده مدیریت و حسابداری بهشتی

دومین جلسه هسته فعالین

جلسه دوم فعالین هم امروز برگزار شد. تو این جلسه بیشتر بچه ها از کارهایی که انجام داده بودند گفتند، بیشتر برای اسپانسر. چند تا! تصمیم هم گرفته شد که مهم ترین هاش اینا بودن: 

1. تاریخ جشن، قبل از امتحانات پایان ترم و قبل از فرجه، بین سوم تا ششم خرداد خواهد بود. 

2. مجری جشن خانم نامداری احتمالن باشند به همراه یک مجری دیگر(مرد) + معرفی برترین ها (دانش جویان برتر، اساتید، رتبه های برتر کنکور) هر گروه توسط دانش جویان همان گروه 

3. به علت کیفیت پایین پذیرایی در رستوران های دانشگاه وعدم توانایی برگزاری مراسم مناسب شام، این مورد از برنامه به طور کامل حذف خواهد شد و پذیرایی به گونه شایسته در بین مراسم و شاید در چند نوبت انجام خواهد گرفت. 

در این جلسه هم چنین اعضای هر گروه برای هماهنگی فعالیت ها مشخص شدند: 

پذیرایی: خانم اَحسنی 

امور هماهنگی در دانشگاه: آقای امامی– آقای سقطچی–خانم میرمعینی 

اسپانسر و قراردادها: هماهنگی گروه با آقای سقطچی بقیه اعضا، آقای خسروی، خانم حسن بیگی + دوستانی که در هر مورد اقدام به مذاکره با موسسات می کنند با آقای سقطچی هماهنگ باشند. 

امور مالی: آقای گلچین، آقای شهرابی 

جلسه بعدی روز سه شنبه ساعت 11 و نیم در کلاس 301 خواهد بود. دوستان، لطفن! دیر نیایید :دی

اولین جلسه هسته فعالین

امروز اولین جلسه برای هماهنگی بین بچه های فعال برگزار شد. تمرکز اصلی جلسه روی اسپانسر بود. البته در مورد مراسم و نحوه برگزاری هم کمی بحث شد. اما مهم ترین برنامه بین بچه ها و در خود دانشگاه در طی هفته بعد ثبت نام مقدماتی خواهد بود که قرار شد نمایندگان هر گروه از شنبه، تا یک هفته پیش ثبت نام رو انجام بدهند. احتمالا هرینه نهایی برای ثبت نام، برای هر دانش جو حدود 15 هزار تومان و هر نفر همراه هم 5 تا 10 هزار تومان و سقف تعداد میهمان نیز، 5 نفر خواهد بود. اگر درست یادم باشه چون نوشته اش دست دوستانه، برای بچه های دولتی آقای گلچین، بازرگانی خانم احسانی، مالی خانم محمدی، صنعتی آقای سقطچی، حساب داری آقای شهرابی مسئول ثبت نام هستند.

اولین کلاس با دکتر زندیه

به خوبی و وضوح در حد 22 گیگاپیکسل! یادم میاد. اولین روزی که قرار بود تو دانشگاه برم سر کلاس رو. ریاضی 1 داشتم با دکتر زندیه. کلاس ام یک شنبه ساعت 10 بود. صبح از توحید سوار اتوبوس شدم که مسیر رو خوب یاد بگیرم. اما همون روز اول اتوبوس رو اشتباه گرفتم و به جای اتوبوس تجریش، اتوبوس ونک رو سوار شدم! نتیجه اش معلوم دیگه! مجبور شدم مبلغ نه چندان کمی رو پیاده از سازمان گوشت تا چمران و زیر پل برگردم. ساعت نزدیک 9.5 این طورا بود که رسیدم درب! پایین و با یکم ترس از محیط جدید به صعود خودم در راه رسیدن به دانشکده ادامه دادم. اول از جلو درب! کتاب خونه رد شدم و کلی خندیدم که چرا کتاب خونه این طوریه! انگار وسط کوچه کتاب خونه زده باشن. بیشتر شبیه رستوران های تو جاده شمال می موند. بماند که چقدر 3، 4 ترم توش خوش گذروندیم با دوستان.  یک ربع مونده بود کلاس شروع بشه رفتم تو کلاس. خوب یادمه که 103 بود و باز هم کلی خندیدیم که چه کلاس با حالی که با دست شویی 2، 3 متر بیشتر فاصله نداره. سه، چهار تا خانم سر کلاس نشسته بودند طبق سنت نا نوشته که می گوید! ته کلاس مال موجودات مذکر است! منم رفتم ته کلاس ردیف وسط نشستم. هر چی زمان می گذشت من می دیدم که هی خانم ها میان تو کلاس و دریغ از یک انسان هم جنس! 2، 3 دقیقه مونده بود به 10 که تصمیم گرفتم از کلاس برم بیرون و یک بار دیگه برد رو بخونم. گفتم حتما اشتباهی اومد که 20، 25 تا خانم سر کلاس هستند و من یکی تک! بلند شدم که بیام بیرون، امیر ساسان درب! رو باز کرد و اومد تو. خدایی در اون لحظه چیزی بیشتر از این نمی تونست خوشحال ام کنه. منم با خیال راحت نشستم سر جام و بعدش دکتر هم اومد تو کلاس.

عنوان ندارد!!!

من به کمک بچه ها، طی این روزها، و برای این که همه در جریان فعالیت ها باشند و بتونند به صورت فعال مشارکت کنند و از روند پیشرفت کارها هم اطلاع داشته باشند که نتیجه اخلاقی ش بشه کمک کردن!  در این جا خواهیم نوشت!!