جشن پایان دوره تحصیلی بچه های 86

دانشکده مدیریت و حسابداری بهشتی

جشن پایان دوره تحصیلی بچه های 86

دانشکده مدیریت و حسابداری بهشتی

سوال؟؟؟

اگه فردا صبح از خواب پاشید و ببینید که کل این ۴سال (از روزی که فهمیدید بهشتی قبول شدید تا الان) فیلم بوده، اسم این فیلم رو چی میذارید؟  

بیانیه

سلام و به نام خدا 

شعر هائی که می نویسم  

خوانده نمی شوند 

اما خواهند شد... 

 قرار بود شعر جدیدی بنویسم 

 اما به دلیل اینکه کسی از این وبلاگ بازدید نمی کند و نظر هم نمی دهد 

من هم به نشانه اعتراض تا اطلاع ثانوی از نوشتن شعر جدید خودداری می کنم.  

 

تقدیم به بچه های خوابگاه

سه استکان برنج  

پنج استکان ِ پر آب 

 قدری نمک 

 اول برنج را می شوییم  

بعدا پنج استکان در آن ،  آب 

 بعدا نمک 

 و بعد روی چراغ و جوش ملایم  

امشب دوباره این شکم پیچ پیچ من 

 دارد عزا به جای غذا 

 از بس که تخم مرغ شکستم ، دیگر  

مرغان خانگی هم 

 با احتیاط می گذرند از کنار من  

گاهی ناهار و شام 

 در کافه ای حقیر 

 و گاهی 

 در اتاق رفیقی 

 حس می کنم من اینجا 

 در غربت 

 درد گرسنگی را  

 من می توانم امشب  

بنشینم و بگویم   

مادر چه چیز خوبی ست !

انشاء

کتاب هست 

کلاس هست 

استاد هست 

غروب دلچسبی هم هست 

فقط من هستم... 

در این غروب فروردین نود 

جلوی چشمانم تخته سیاهی ست 

گچ 

   تخته پاک کن 

گچ را بر می دارم و خواهم نوشت  

زندگی 

        انشایم شروع شد 

می نویسم ، می نویسم ، می نویسم 

پر شد  

        پاک می کنم 

                          ناگفته های بسیار  

می نویسم ، می نویسم ، می نویسم  

پر شد 

        خسته شدم  

                          پاک می کنم  

می نویسم 

                تمام شد  

نگاه می کنم 

زیر مرگ جای نوشته هایم خالی ست 

مرگ زمان 

چهار سال گذشت 

کاش چیز های بهتری می نوشتم 

حیف دیر است 

نمی دانم چه می شود 

فردا چگونه است 

فردا را کسی ندیده است 

گرچه ما می گذریم  

راه می ماند  

غم نیست

سلام

شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیباتر ساخت ، ولی میشود هم اکنون آغاز کرد و زیباترین پایان زیبا ساخت . . .